باران
به درک که باران نیامد
خودم با همین چشمانم
حافظه کوچه پس کوچه های قلبم رو
از بی عابری خواهم شست
.
تو خوابیده ای آرام
و من پشت پلک تو آنقدر میبارم
تا پنجره رو باز کنی
دست هایت رو زیر باران بگیری
و بخندی
.
اینجا من هستم
نیمکت چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست
تنها منتظر بارانم
که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم
و اثبات بی گناهی چشمانم
.
بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی
کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می امد
.
ای باران سیگارم را خاموش کردی
آن موقع که برای قدم زدن میخواستمت نیامدی
حالا برای داغون کردنم
برای چه آمده ای؟
.
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست
مثل آرامش بعد یک غم
مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل نم بعد از بوی باران
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست
ولی هرچه هست
"من به آن محتاجم"
.
تنها زیر باران قدم نزن
میترسم تو هم مثل من دق کنی
.
باران میبارد
با این دونفره بودن هوا
من تنها
تو هم تنها
.عشق عشق من عشق بارانی عشق او قدم